
آقای طاها، کارشناس بخش فروش در آژانس دلتا۲×۲، برای مجله دلتا این مطلب را ارسال کرده است. در این روایت واقعی، او تجربهای جالب از اهمیت صداقت در معاملات املاک را بازگو میکند. جایی که راستیگویی نهتنها به اعتماد مشتری، بلکه به نهایی شدن یک معامله موفق منجر شد:
بنده عادتی در برخورد با مشتری دارم که همان ابتدا، معایب ملک را کاملاً و بدون ملاحظه بیان میکنم. چند وقت پیش، زن و شوهری را برای بازدید از ملکی در یوسفآباد همراهی کردم. پس از پایان بازدید، متوجه شدیم که آقا کلاهش را در خانه جا گذاشته است. همسرش برای آوردن کلاه بازگشت و من برای لحظاتی با آقا تنها شدم.
او گفت: «آقای طاها، راستش را بخواهید ما این ملک را قبلاً دیده بودیم. مشاور دیگری ما را به بازدید آن برده بود، اما دچار اشتباه شدیم.» پرسیدم: «چطور؟» پاسخ داد: «تو همان چیزی را نشان ما دادی که گفته بودی. اما مشاور قبلی، ملک را خیلی بهتر از آنچه که بود، توصیف کرده بود. به همین دلیل، تصور کردیم که آگهی تو مربوط به ملک دیگری است. تو چرا دروغ نمیگویی؟»
در همان لحظه، همسرش وارد شد و بدون اینکه از مکالمه ما اطلاعی داشته باشد، گفت: «آقای طاها، تو چرا اینقدر راستگویی؟» و همان حرف همسرش را تکرار کرد. سپس ادامه داد: «راستش را بخواهید، ما ملکی را پسندیدهایم، اما احساس میکنیم که مشاوری که آن را به ما معرفی کرده، حقیقت را نمیگوید. میتوانی آن ملک را پیدا کنی؟» گفتم: «حوزه فعالیت من یوسفآباد است و با مناطق دیگر آشنایی ندارم.» پاسخ داد: «سعی کن پیدایش کنی.»
وقتی به آژانس برگشتم، از یکی از همکارانم کمک خواستم. او ملک و مالک را پیدا کرد. با مالک تماس گرفتم و شرایط خانه را پرسیدم. مالک گفت: «حقیقت این است که این واحد هنوز مجوز ندارد، اما تا دو هفته آینده مجوز آن صادر میشود.»
با مشتری تماس گرفتم و دقیقاً همین اطلاعات را به او منتقل کردم. او خندید و گفت: «دیدی گفتم دروغگو است؟ مشاور قبلی گفته بود که اینجا مجوز دارد و هیچ مشکلی هم ندارد.» همان روز، قرارداد را امضا کردیم و معامله نهایی شد.
من بر این باورم که صداقت، جدای از بحث اخلاقی و اصول حرفهای، بهترین سیاست در برخورد با مشتری است. هر چقدر هم که در آگهی یا پشت تلفن، ایرادهای ملک را پنهان کنی، در بازدید همه چیز آشکار خواهد شد. پس چرا اصلاً باید دروغ گفت و بعد مجبور به لاپوشانی و داستانسرایی شد؟